داشتم نامه جدید محمد نوریزاد را می خواندم (شما هم می توانید و شدیدا توصیه می کنم این نامه را در اینجا مطالعه کنید). مطالب بسیاری جالبی در این نامه آمده است که صحبت در مورد همه آنها وقت و فضای بیشتری می طلبد. اما بخشی از نامه در مورد دروغگویی و مقایسه جامعه و حکومت ایران با جامعه و حکومت آمریکاست که من علاقمند هستم در اینجا کمی به آن بپردازم. من البته با فضای جامعه آمریکا آشنا نیستم اما با توجه به اینکه فکر می کنم فضای بسیاری از کشورهای غربی در این زمینه دارای شباهت های اساسی است و نیز با توجه به اینکه هم اکنون در یکی از همین کشورهای غربی زندگی می کنم فکر می کنم می توانم کمی تا قسمتی در این زمینه اظهار نظر کنم.
ابتدا برای بررسی این بعد اخلاقی (عدم دروغگویی) بین دو کشور به نظر بنده حقیر باید جامعه را کاملا از حاکمیت جدا کرد. و برای این منظر من ابتدا تفاوت های جامعه را بیان می کنم.
به یاد می آورم که زمانی که تازه وارد این کشور شده بودم برای انجام بسیاری از کارها مثل باز کردن حساب بانکی، اجاره کردن منزل، ... باید فرم های متعددی را پر می کردم. یکی از دوستانم که سال های زیادی در این کشور زندگی کرده بود با من همراهی می کرد و به هر فرم جدیدی که می رسیدیم به من تاکید می کرد که تمام بخش های فرم را با صداقت کامل پر کنم (و البته چون من از تازه از ام القرای جهان اسلام آمده بودم و به چنین چیز هایی عادت نداشتم، او وظیفه خود می دید به ازای تک تک فرم ها این مسئله مجددا گوشزد کند). در غیر این صورت اگر احیانا کسی متوجه شود که بخشی از مطلبی که وارد کرده ام صحت ندارد، نه تنها در آن زمینه خاص صلاحیتم رد خواهد شد که ممکن است از بسیاری از امتیاز های اجتماعیمحروم شوم.
اینجا گفتن یک دروغ برای از دست رفتن اعتبار یک عمر آدم ها کافیست. زیرا وقتی تجربه شنیدن یک دروغ را از یک شخص خاص داشته باشی، دیگر نمی توانی مطمئن باشی که سایر حرف های او حقیقت داشته باشد. اینجا قربانی کردن حقیقت بی اندازه مطرود و نابخشودنیست. اگر چه ممکن است جزای قانونی نداشته باشد اما در حافظه آدم هایی که تورا می شناسند و یا سازمان هایی که قرار است با آنها کار داشته باشی باقی می ماند و در برخوردهای بعدی آنها بسیار تاثیر گذار است. این مسئله هم برای تک تک افراد جامعه برقرار است! و فرق نمی کند از چه موقعیتی در جامعه برخوردار باشی! مثالش هم همانیست که آقای نوریزاد آورد! رییس جمهور آمریکا در باره زندگی شخصیش دروغ گفت و مجبور شد هزینه زیادی برای این دروغ خود بپردازد! در حالی که اگر حقیقت را می گفت، به خاطر داشتن رابطه نامشروع، چیزی که در جوامع غربی خیلی هم عجیب نیست، با چنان وضعیتی روبرو نمی شد! دلم نمی خواهد از جمله "و تازه این مردم مسلمان هم نیستند" استفاده کنم چون اگر چه مسلمان نیستند اما بسیاری از آنها به ادیان الهی معتقدند و دروغ گفتن در تمام ادیان الهی نهی شده است. التبه آنهایی هم که معتقد به ادیان الهی تیستند این اصل اخلاقی را رعایت می کنند! و ما البته از این یکی باید شرمنده باشیم!
و باز به یاد می آورم که در کشورم ایران، از همان دوران طفولیت در گوشمان می خواندند که دروغ عمل نادرستیست و از گناهان کبیره است اما همو که به من و تو درس اخلاق می داد گاه چند لحظه بعد جلوی چشم ما همان عمل را انجام می داد. و ما کم کم یاد می گرفتیم که دروغ بخش لاینفک زندگیمان باشد.
انصافا برای چند لحظه برگردید و به زندگی خودتان به عنوان یک ایرانی در سال هایی که گذشته نگاه کنید. چندبار برای مسائل مختلف، از کاری گرفته تا خانوادگی و شخصی، دروغ گفته ایم. از فرم هایی که برای گرفتن وام از بانک ها پر می کنیم، تا اطلاعاتی که برای استخدام شدن در شرکت به مصاحبه کننه منتقل می کنیم، تا سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهاتی که گاه در زندگی مرتکب می شویم و از برملا شدنشان می هراسیم، تا ساده ترین دروغ زندگیمان وقتی نمی خواهیم جواب تلفن کسی را بدهیم و از اطرافیان می خواهیم که در مورد حضورمان دروغ بگویند. آنچنان به دروغ گفتن عادت کرده ایم که گاه اصلا به اشتباه بودن و ناپسند بودن و غیر اخلاقی بودن آن فکر نمی کنیم. ما به دروغ گفتن عادت کرده ایم و بد تر از آن به دروغ شنیدن! آنقدر این اتفاق در زندگیمان، چه توسط خودمان چه توسط کسانی که می شناسیم و با آنها کار می کنیم، افتاده است که دیگر کسی از شنیدن جمله "فلانی دروغ گفت" تعجب نمی کند. البته گاهی از اصطلاحات "فلانی خالی می بندد" هم برای طنز کردن مسئله ای که باید مایه تاسفمان باشد هم استفاده می کنیم.
باور کنید این اتفاق بدیست! بد است که یکی از بزرگترین گناهان که خیلی ها حتی آن را مادر گناهان دیگر نامیده اند، به یک عادت در جامعه ایران تبدیل شده است. و متاسفانه باید بگویم که شرایط جامعه امان مدام تشدید کننده این امر است. به نظر شما سیستم گزینش پیش از استخدام و سوال جواب های اعتقادی، چه چیز غیر از ریا و دروغ در جامعه گسترش می دهد؟ اینکه یک بنده خدا مثلا به دلیل عدم شرکت نماز جمعه در یک اداره دولتی استخدام نشود. آیا باعث می شود که او به نماز جمعه اعتقاد پیدا کند؟ یا اینکه در نوبت بعدی و برای کار بعدی او به دروغ تظاهر به شرکت در نماز جمعه خواهد کرد؟ بگذریم از این که تظاهر به طرفدار دولت بودن و به احمدی نژاد رای دادن هم در این یک سال اخیر به سایر موارد اضافه شده است! و وای به حالتان است اگر در مرحله گزینش یک اداره دولتی یا یک شرکت خصوصی وابسته به دولت بفهمند که شما احیانا به میرحسین موسوی رای داده اید یا سبز بوده اید.
از بحث جامعه فاصله بگیریم برویم سراغ حکومت! اینجا بحث کمی پیچیده می شود! سیاست در کشورهای غربی پیچیدگی های زیادی دارد. نه می توانیم دقیقا بگوییم که حکومت ها و سیاستمدارانشان به مردم حقیقت را می گویند و نه می توانیم بگوییم که دروغ می گویند. آنچه آنها به مردم خود منتقل می کنند دروغ، به معنای مصطلح آن، نیست. اما همه حقیقت هم نیست. بخشی از حقیقت است بگونه ای که هر کس می تواند برداشت خود را داشته باشد و البته برداشت مورد نظر حکومت از احتمال بالاتری برای جلب نظر مردم برخوردار است. شاید بگویید، این فرقی با دروغ ندارد! اما نکته اینجاست که در این کشورهای فضا برای مردمی که حقیقت را می دانند و می خواهند به سایرین منتقل کنند بسته نیست! اگر خبرگزاری بخواهد حقیقت را کامل بیان کند، فضا برای او باز است. و مردم می توانند بین آنچه او می گوید و آنچه حکومت بیان می کند، انتخاب کنند! این مهمترین مزیت موجود در این کشورهاست! کسی قیم مردم نیست! کسی تصمیم نمی گیرد که مردم چه چیزی را بشنوند و چه جیزی را نشوند. همین است که حتی وقتی اسناد نظامی آمریکا در افغانستان توسط یک سایت افشا می شود، کسی نمی تواند آن سایت را محکوم کند! کسی به خاطر افشای اسناد، یا به خطر انداختن امنیت ملی، یا ... مدیران سایت را زندانی نمی کند. کسی حتی آن سایت را فیلتر نمی کند! یا کسی به بهانه منتشر شدن این خبر، اینترنت را به کل قطع نمی کند! نهایت کاری که حکومت آمریکا در چنین وضعیتی می تواند انجام دهد این است که به ماستمالی قضیه بپردازد و بار حقایق را پس و پیش کند و بعد همه چیز را به افکار عمومی واگذار کند تا تصمیم بگیرند.
و دقیقا به همین دلیل است که سیاستمداران آمریکا نمی توانند در مورد سیاست هایشان و یا آمار های اجتماعیشان، مثل آنچه متاسفانه در کشور ما رخ می دهد، دروغ بگویند چون در آنصورت وجود یک سایت خبری کافیست تا برای آنها رسوایی به بار بیاورد و مجبورشان کند تا مدت ها پاسخگو باشند. نهایت کاری که آنها می توانند انجام دهند، مخفی کردن بعضی حقایق و بیان نصفه نیمه واقعیت هاست. که آنهم با وجود سیستم اطلاع رسانی که شبکه های اجتماعی موجود در اینترنت تقریبا دیگر ناکاراست و واقیعت ها آنطور که هستند به گوش مردم می رسند!
و اما در ایران! در کشوری که حکومتش ادعای میراثداری معصومین را دارد! دروغ گفتن بخشی از روش حکومتداری است. آمار به راحتی زیر و رو می شود! کسی رابطه آنچه در زندگی از تورم درک می کند را با آنچه رییس جمهور هر چند وقت یکبار با لبخندی ملیح عرضه می کند نمی فهمد! تناسب آنهمه جوان بیکار و سرگردان در خیابان های شهر با آنچه به عنوان آمار بیکاری ارائه می شود قابل درک نیست! مصاحبه های رییس جمهور در مورد آزادی بیان و آزادی مطبوعات و زندانی سیاسی و غیرذلک در برابر رسانه های غربی که دیگر نور علی نور است. کسی هم به روی خودش نمی آورد اینجا! یا اگر کسی هم بخواهد واعیت را بگوید و اطلاع رسانی کند، و پایش را از چهارچوب و سیاست های اطلاع رسانی حکومتی آنطرف تر بگذارد، ضد امنیت ملی عمل کرده است! در جهت براندازی نظام حرکت کرده است! محارب است! جایی که لفظ "ولایت فقیه" چماقی است که با آن فقط بر سر معترضین می کوبند اما کسی نمی داند ولی فقیه کی قرار است جلوی فساد دولتی و حکومتی و دروغگویی و ... بگیرد. از نظر او تنها سیاستمداران "دشمن"، "مثل سگ" (برای بکار بردن این لفظ مرا عفو کنید، نقل قولی بیش نبود!) دروغ می گویند!
و دروغ که سرچشمه گناهان است..........
19 مهر 89
0 نظرات: (+نظر بدهید?)
ارسال یک نظر