اول از همه اینکه متوجه شدم که خبرگزاری آینده مجددا شروع به کار کرده و از این بابت بسیار خوشحالم.
دوم اینکه یکی از مطالبی که این خبرگزاری منتشر کرده یکی از سخنرانی های آقای خامنه ای در قبل ار انقلاب است که نکات بسیار جالب توجهی دارد. نکاتی که فکر می کنم خودشان هم اگر مجددا سخنرانیشان را مطالعه بفرمایند خالی از لطف نباشد برایشان! بخشی از آن را در ادامه می آورم:
----------------
...
به امام صادق نمی توان اعتراض كرد كه آقا شما چرا دعوت ابی سلمه خلال را قبول نكردی و حكومت را به دست نگرفتی؟ امام صادق یك سیاستمدار نیست، یك سیاست باز و قمارباز عالم سیاست نیست كه به هر شكل و به هر تقدیری حكومت به دستش آید، مغتنم بشمارد و به روی چشم بگذارد. امام صادق یك رهبر مسلكی است، برای او مسلكش و ایده آلش و هدفش از همه چیز بیشتر قیمت دارد. حتی از حكومتش. همچنانی كه امیرالمومنین جد بزرگوارش و سرحلقه امامت حاضر نشد در شورای 6 نفری عمر دروغ بگوید. یك دروغ می گفت خلافت را به دست می آورد. همچنان كه عثمان هم گفت "به سیره شیخین عمل می كنم" ... اما امیرالمومنین با دروغ نمی خواهد به خلافت برسد. این بر خلاف مبناست. این پا گذاشتن روی اصول پذیرفته شده و شریف مكتب خودش است و این كار را علی (ع) نمی كند، امام صادق نمی كند. امام صادق حاضر نیست دروغ بگوید ، حاضر نیست ظلم بكند، حاضر نیست بر خلاف حق حرف بزند. حاضر نیست وعده های پوچ و توخالی به مردم بدهد ولی رقبایش بنی عباس حاضرند. لذا برای آنها حكومت در دسترس قرار می گیرد. موقعیت و زمینه را آنها فورا تصرف می كنند و عایق و حائل و مانعی بزرگ در راه حكومت اهل بیت به وجود می آورند و كار به آنجا می رسد كه می دانید...
---------------
سخنرانی کامل را می توانید در اینجا مطالعه کنید.
فقط سوالی که اینجا برای من باقی می ماند این است که بالاخره حفظ نظام حتی با زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی از اوجب واجبات است یا حفظ اخلاق و ارزش های اسلامی حتی در زیر سلطه یک حکومت طاغوتی
فقط سوالی که اینجا برای من باقی می ماند این است که بالاخره حفظ نظام حتی با زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی از اوجب واجبات است یا حفظ اخلاق و ارزش های اسلامی حتی در زیر سلطه یک حکومت طاغوتی
و سوم بخشی از یکی از اشعار قیصر امین پور است که من بسیار دوست دارمش
...
دردهای من، جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند تا زنای جان برآورم
دردهای من نگفتنی، دردهای من نهفتنیست
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
...
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
...
12 مهر 89
0 نظرات: (+نظر بدهید?)
ارسال یک نظر