علی اکبر هاشمی رفسنجانی # 1

0 نظرات

هاشمی رفسنجانی بدون شک تاثیرگذار ترین سیاستمدار در طول سی سال عمر جمهوری اسلامی بوده است. در این سی سال کمتر حادثه، رویداد سیاسی، مذاکرات پشت پرده، تصمیم سرنوشت ساز و تاثیرگذاری بوده است که هاشمی در آن نقش نداشته باشد. البته باید بپذیریم که دامنه عملکرد او در زمان امام و نیز در زمان ریاست جمهوریش بسیار گسترده تر از ده سال اخیر بوده است. اگرچه بنده بالشخصه خاطرات شخصی یک نفر را سند تاریخی تلقی نمی کنم (حتی اگر خاطرات این شخص، رهبر یک انقلاب را تعیین کرده باشد و مسیر این انقلاب را دگرگون کرده باشد) اما خواندن خاطرات او خالی از لطف هم نیست. مردی که بیشترین حرف و حدیث ها در مورد سوء استفاده هایش از جایگاه سیاسیش بر زبان هاست و اتفاقا بیش از هر کسی بر سر زبان کسانی که انتخاب شدن رهبر فعلیشان را مدیون همین خاطره تعریف کردن ها و سوء استفاده های رفسنجانی از پست هایش هستند.
بسیار علاقمندم که یک فعالیت تحقیقی را در باب آقای هاشمی شروع کنم. البته مسلما منابع و مراجع معتبر بسیار اندکند که البته دلیل آن هم عدم شفافیت همیشگی در عملکرد مسئولان نظام جمهوری اسلامی بوده است. علی رغم توصیه های امام از همان ابتدا و بویژه بر سر ماجرای مفتضحانه مک فارلین، که "کاری نکنید که از گفتن آن به مردم شرمنده باشید"، این رویکرد همیشه دولتمردان و سیاسیون ایران بوده است که تا حد امکان کمترین اطلاعات ممکن را در اختیار مردم قرار دهند. و جالب تر آنکه احیانا اگر اطلاعات بیش از حد تعیین شده از سوی این افراد به بیرون درز کند و توسط کسی منتشر شود، سر و کارش می شود با کرام الکاتبین به جرم انتشار اسناد محرمانه! یا اقدام علیه امنیت ملی! یا هزار نام مختلف دیگر که برای این قبیل اعمال در این سال ها تراشیده شده است. یاد قضیه انتشار اسناد محرمانه ارتش آمریکا در یک سایت اینترنتی افتادم و اینکه هیچ کس در آن کشور علی رغم همه آبروریزی هایی که برای حکومتش به همراه داشت، جرات نداشت به جرم آگاه کردن مردم، مسئولین سایت را مورد مواخذه قرار دهد. تازه آنکه اسناد نظامی بود که بنا بر سنت امیر مومنان و طبق آنچه در نهج البلاغه آمده تنها موردیست که حکومت اسلامی "بعضا" اجازه دارد از مردمش مخفی کند. بگذریم از این بحث که به درازا می کشد.
در مورد هاشمی می گفتم که تصمیم گرفته ام تحقیقاتی در مورد او انجام دهم. اگرچه همانطور که گفتم خاطرات او را به عنوان سند تاریخی در نظر نمی گیرم و احتمال فراوان می دهم که همچنان بسیاری از مطالب را در کتاب هایش مسکوت گذارده با بر حسب آنچه مورد نظرش بوده وقایع را پس و پیش و تعریف نموده و .... اما به نظرم برای شروع و حداقل شناخت شخصیت نویسنده (که هرچه هم سعی کند که خود را آنچه نیست بنماید، باز در بین سطورش می توان تا حدودی پیچیدگی های شخصیتی اش را شناخت) بد نیست از این کتاب ها شروع کنم.

به مرور مطالب جالب را در اینجا منعکس خواهم کرد.
چنانچه منابع معتبر و نیمه معتبری سراغ دارید که می توانند در این بررسی مفید باشند، خوشحال می شوم آن را در اختیارم قرار دهید.
فعلا برای شروع تکه فیلمی که از مجلس خبرگان سال 68 و برای انتخاب خامنه ای در نت پیدا کردم را در ایجا قرار می دهم. متاسفانه نمونه کامل و یا حداقل کامل تر از این را پیدا نکردم. بسیار علاقمندم که این فیلم را به صورت کامل داشته باشم اگر احیانا کسی در اختیار دارد مرحمت کند.



8 آبان 89

میکروب های سبز خطرناک

0 نظرات

یکی از دوستان اخیرا برایم لینک یکی از قسمت های کارتون پلنگ صورتی را فرستاده که ارتباط معنوی خاصی با داستان میکروب سیاسی دارد. بد ندیدم که شما هم مستفیض شوید:




3 آبان 1389

ملت ولایتمدار

0 نظرات

مدتی بود که سرم خیلی شلوغ بود و فرصت نوشتن نداشتم. اما خبرها را دنبال می کردم. یکی از خبر های خبر سفر آقای خامنه ای به قم بود.
خیلی علاقه ای نداشتم در این باره چیزی بنویسم. اما حرف ها و رفتارها و گزارشاتی که می نویسند و می خوانیم گاهی اجازه اظهار نظر نکردن نمی دهد.

نمونه:
جهان نیوز: آقای نوری همدانی پیش از سفر: اگر دوستان و مسئولين امنيتي اجازه دهند براي استقبال از رهبر انقلاب به عوارضي قم مي روم.
تهران امروز به نقل از سایت رهبر:
رهبر بعد از زیارتی كوتاه و دو ركعت نماز، رفتند سراغ حضرات علما. از همان ورودی با همه سلام و علیك رودررو كردند و كل مسجد بالاسر را چرخیدند. اول كار، حیا مانع بود، ولی كم‌كم كه جو صمیمی مجلس برای حضرات معلوم شد، جلو رفتند و دست رهبر را بوسیدند، به شانه و عبایش دست كشیدند.... با آمدن رهبر، صدای جیغی ممتد از طرف زنها و شعار «نایب مهدی آمد» از طرف مردها بلندشد.
گزارش خبرآنلاین از نمازجمعه: صدیقی افزود: آیا در دوران سلاطین گذشته چنین استقبالی رخ داده است؟

راستش را بخواهید برایم من سخت است هضم این رفتار! حتی اگر کسی عاشق و شیفته شخصی هم باشد هم باز نمی فهمم که چطور ممکن است چنان حرف ها و رفتارهایی از خود بروز دهد. بنده اصلا قصد ندارم علاقه این آدم ها را زیر سوال ببرم. به هر حال آنها هم برای خود دلایلی دارند حتی اگر آن دلایل از نظر من خیلی منطقی به نظر نیاید. بحث من، بحث هنجارها و رفتارهاست. رفتارها و هنجارهایی که شاید زمانی در دوران سلاطین از دید عموم مذموم بود و فقط عده ای نان به نرخ روز خور که می خواستند با ابراز ارادت های ساختگی خود نام و نانی کسب کنند، مرتکب آن می شدند. اما در این سال های بعد انقلاب به رفتاری عمومی تبدیل شده است که نه تنها مذموم نیست که با افتخار از آن یاد می شود.
استقبال کردن از آدمی که دوستش داریم البته هیچ ایرادی ندارد اما بر زبان راندن حرف هایی که بوی آن بیش از علاقه، چیزهای دیگری را به یاد آدم می آورد و یا انجام حرکاتی از سوی کسانی که باید الگو باشند برای مقلدین خود در تعظیم تنها در برابر خدا! و یا ابراز احساسات به گونه ای که آدم را به یاد ابراز احساساتِ بدون تعقل غربی ها در کنسرت ها و برای برخی خواننده ها و بازیگران خاص می اندازد! ما که ناممان مسلمان است شاید باید تفاوت هایی داشته باشیم در ابراز این احساسات. هل دادن و جیغ زدن و غش کردن........ رفتار یک انسان مسلمان در مواجهه با رهبر نیست حتی اگر با معصوم مواجه شده باشد! که معصومین خود چنین رفتار هایی را تقبیح می کرده اند. دستبوسی از سوی "علما" و "مراجع" که دیگر جای خود دارد!
به نظر من باید مایه سرافکندگی یک نظام "اسلامی" باشد اگر کسی بتواند یک رفتار غیر اسلامی (باور بفرمایید بنا بر روایات نقل شده از امامان و نیز کلام امیر این رفتار رفتار صحیحی در اسلام نیست) را در این نظام با دوره سلاطین مقایسه کند و با افتخار از برتری آماری نظام در آن رفتار سخن براند. چه برسد به آنکه امام جمعه ای چنین مقایسه ای را انجام بدهد.
مایه شرمساری نظام اسلامی خواهد بود اگر میزان مقبولیت شخصیت هایش با شمارش آدم هایی که در پی  اتومبیل او می دوند سنجیده شود (عملی که متاسفانه در مملکت ما باب شده و دامنه آن مدام در حال گسترش است تا جایی که معاونین دولتی هم فکر می کنند باید مقبولیتشان را با همین شیوه بسنجند) که اگر بنا به اینگونه سنجیدن باشد با نگاهی به تاریخ می بینیم که به قول آقای صدیقی، همه سلاطین و پادشاهان چنین مقبولیتی داشته اند که اگر میزان جمعیت ملت در زمان فعلی و زمان آنها را هم در نظر بگیریم مقبولیتشان فرق چندانی نداشته است. آخرین نمونه اش در مملکت خودمان هم مربوط می شود به محمدرضا شاه که حتی در همان سال 57 و زمانی که به تبریز سفر کرد با توجه به آمار منتشر شده در روزنامه اطلاعات، حدود 400 هزار نفر از او استقبال کردند. چنین استقبالی با جمعیتی حدود 1 میلیون نفر در زمان حال (با توجه به اختلاف جمعیت در این دو برهه از زمان) قابل مقایسه است که عددی به غایت بزرگ است برای یک استقبال! و حال با توجه به اینکه شاه دقیقا در همان سال سرنگون شد می توان فهمید که این مسئله نمی تواند معیار سنجش مقبولیت آدم ها باشد! دقت کنید که منظور من به هیچ عنوان مقایسه دو شخصیت نبود بلکه بررسی معیار و ملاک سنجش مقبولیت بود!

نکته آخر اینکه، اگر چه این رفتارهای سبب افسوس خوردن به حال جامعه ای می شود که اسلامش رنگ و بوی سلطنتی گرفته، اما نگران کننده تر برای من مسئله دیگریست. و آن اینکه هیچگاه برای این سوال خود پاسخی نیافتم که: برفرض که این آدم ها از روی علاقه مطلق و احساساتِ بدون تعقل چنین رفتارهایی انجام می دهند، آقای خامنه ای به عنوان رهبر این جامعه، به عنوان کسی که خیلی از همان افراد (به غلط) او را نایب امام زمان می خوانند و به عنوان کسی که بسیاری از همان افراد (باز هم به غلط) مدام او را با امیر مومنان مقایسه می کنند، خودش جلوی این رفتارهای افراطی و انحرافی را نمی گیرد. البته که هیچ کس بدش نمی آید که وقتی جایی می رود، به دنبال خودرواش بدوند، دستش را ببوسند، خانم ها از دیدنش غش کنند و برایش غش و ضعف بروند و مردها برای بوسیدن مسیر حرکتش شیرجه بزنند! اما از کسی که بر مسند ولی فقیه نشسته انتظار دیگری می رود! انتظار می رود همانطور که با امیر مومنان مقایسه اش می کنند، علی وار جلوی چنین رفتارهایی را که رنگ و بوی شرک هم دارد گاهی بایستد. چه برسد به آنکه خودش بنشیند و دستش را دراز کند تا مردم در صفی دراز به نوبت دستش را ببوسند و تازه عده ای هم فخر بفروشند که چندین نوبت در صف ایستاده اند! یا پارچه روی دست یا پا بیاندازد تا خانم ها دست یا روی پایش را ببوسند! خدا شاهد است که این منظره ای بود که من حدود 12، 13 سال پیش از صدا و سیمای ملی خودمان دیدم و انگشت به دهان ماندم!

دلم می خواست (این را از صمیم قلب عرض می کنم) که یکی از این عزیزان غش و ضعف رونده، میامد و دوستانه اشکالات مرا در این زمینه یا بسیاری زمینه های دیگر که به رفتار و عملکرد آقای خامنه ای اشکال دارم، رفع می کرد. در آن صورت گر کسی بتواند اشکالات مرا رفع کند بنده قول می دهم به سهم خودم، اشکالات حداقل 10 نفر دیگر مثل خودم را حل کنمو آنها هم ... و به این صورت مقبولیت نظام بیشتر می شود نه با زور! با کلام و من شدیدا استقبال می کنم.



1 آبان 89

دروغگویی و مقایسه ای بین مدعی "ام القرای جهان اسلام" و "شیطان بزرگ"

0 نظرات

داشتم نامه جدید محمد نوریزاد را می خواندم (شما هم می توانید و شدیدا توصیه می کنم این نامه را در اینجا مطالعه کنید). مطالب بسیاری جالبی در این نامه آمده است که صحبت در مورد همه آنها وقت و فضای بیشتری می طلبد. اما بخشی از نامه در مورد دروغگویی و مقایسه جامعه و حکومت ایران با جامعه و حکومت آمریکاست که من علاقمند هستم در اینجا کمی به آن بپردازم. من البته با فضای جامعه آمریکا آشنا نیستم اما با توجه به اینکه فکر می کنم فضای بسیاری از کشورهای غربی در این زمینه دارای شباهت های اساسی است و نیز با توجه به اینکه هم اکنون در یکی از همین کشورهای غربی زندگی می کنم فکر می کنم می توانم کمی تا قسمتی در این زمینه اظهار نظر کنم.
ابتدا برای بررسی این بعد اخلاقی (عدم دروغگویی) بین دو کشور به نظر بنده حقیر باید جامعه را کاملا از حاکمیت جدا کرد. و برای این منظر من ابتدا تفاوت های جامعه را بیان می کنم.
به یاد می آورم که زمانی که تازه وارد این کشور شده بودم برای انجام بسیاری از کارها مثل باز کردن حساب بانکی، اجاره کردن منزل، ... باید فرم های متعددی را پر می کردم. یکی از دوستانم که سال های زیادی در این کشور زندگی کرده بود با من همراهی می کرد و به هر فرم جدیدی که می رسیدیم به من تاکید می کرد که تمام بخش های فرم را با صداقت کامل پر کنم (و البته چون من از تازه از ام القرای جهان اسلام آمده بودم و به چنین چیز هایی عادت نداشتم، او وظیفه خود می دید به ازای تک تک فرم ها این مسئله مجددا گوشزد کند). در غیر این صورت اگر احیانا کسی متوجه شود که بخشی از مطلبی که وارد کرده ام صحت ندارد، نه تنها در آن زمینه خاص صلاحیتم رد خواهد شد که ممکن است از بسیاری از امتیاز های اجتماعیمحروم شوم.
اینجا گفتن یک دروغ برای از دست رفتن اعتبار یک عمر آدم ها کافیست. زیرا وقتی تجربه شنیدن یک دروغ را از یک شخص خاص داشته باشی، دیگر نمی توانی مطمئن باشی که سایر حرف های او حقیقت داشته باشد. اینجا قربانی کردن حقیقت بی اندازه مطرود و نابخشودنیست. اگر چه ممکن است جزای قانونی نداشته باشد اما در حافظه آدم هایی که تورا می شناسند و یا سازمان هایی که قرار است با آنها کار داشته باشی باقی می ماند و در برخوردهای بعدی آنها بسیار تاثیر گذار است. این مسئله هم برای تک تک افراد جامعه برقرار است! و فرق نمی کند از چه موقعیتی در جامعه برخوردار باشی! مثالش هم همانیست که آقای نوریزاد آورد! رییس جمهور آمریکا در باره زندگی شخصیش دروغ گفت و مجبور شد هزینه زیادی برای این دروغ خود بپردازد! در حالی که اگر حقیقت را می گفت، به خاطر داشتن رابطه نامشروع، چیزی که در جوامع غربی خیلی هم عجیب نیست، با چنان وضعیتی روبرو نمی شد! دلم نمی خواهد از جمله "و تازه این مردم مسلمان هم نیستند" استفاده کنم چون اگر چه مسلمان نیستند اما بسیاری از آنها به ادیان الهی معتقدند و دروغ گفتن در تمام ادیان الهی نهی شده است. التبه آنهایی هم که معتقد به ادیان الهی تیستند این اصل اخلاقی را رعایت می کنند! و ما البته از این یکی باید شرمنده باشیم!
و باز به یاد می آورم که در کشورم ایران، از همان دوران طفولیت در گوشمان می خواندند که دروغ عمل نادرستیست و از گناهان کبیره است اما همو که به من و تو درس اخلاق می داد گاه چند لحظه بعد جلوی چشم ما همان عمل را انجام می داد. و ما کم کم یاد می گرفتیم که دروغ بخش لاینفک زندگیمان باشد.
انصافا برای چند لحظه برگردید و به زندگی خودتان به عنوان یک ایرانی در سال هایی که گذشته نگاه کنید. چندبار برای مسائل مختلف، از کاری گرفته تا خانوادگی و شخصی، دروغ گفته ایم. از فرم هایی که برای گرفتن وام از بانک ها پر می کنیم، تا اطلاعاتی که برای استخدام شدن در شرکت به مصاحبه کننه منتقل می کنیم، تا سرپوش گذاشتن بر روی اشتباهاتی که گاه در زندگی مرتکب می شویم و از برملا شدنشان می هراسیم، تا ساده ترین دروغ زندگیمان وقتی نمی خواهیم جواب تلفن کسی را بدهیم و از اطرافیان می خواهیم که در مورد حضورمان دروغ بگویند. آنچنان به دروغ گفتن عادت کرده ایم که گاه اصلا به اشتباه بودن و ناپسند بودن و غیر اخلاقی بودن آن فکر نمی کنیم. ما به دروغ گفتن عادت کرده ایم و بد تر از آن به دروغ شنیدن! آنقدر این اتفاق در زندگیمان، چه توسط خودمان چه توسط کسانی که می شناسیم و با آنها کار می کنیم، افتاده است که دیگر کسی از شنیدن جمله "فلانی دروغ گفت" تعجب نمی کند. البته گاهی از اصطلاحات "فلانی خالی می بندد" هم برای طنز کردن مسئله ای که باید مایه تاسفمان باشد هم استفاده می کنیم.
باور کنید این اتفاق بدیست! بد است که یکی از بزرگترین گناهان که خیلی ها حتی آن را مادر گناهان دیگر نامیده اند، به یک عادت در جامعه ایران تبدیل شده است. و متاسفانه باید بگویم که شرایط جامعه امان مدام تشدید کننده این امر است. به نظر شما سیستم گزینش پیش از استخدام و سوال جواب های اعتقادی، چه چیز غیر از ریا و دروغ در جامعه گسترش می دهد؟ اینکه یک بنده خدا مثلا به دلیل عدم شرکت نماز جمعه در یک اداره دولتی استخدام نشود. آیا باعث می شود که او به نماز جمعه اعتقاد پیدا کند؟ یا اینکه در نوبت بعدی و برای کار بعدی او به دروغ تظاهر به شرکت در نماز جمعه خواهد کرد؟ بگذریم از این که تظاهر به طرفدار دولت بودن و به احمدی نژاد رای دادن هم در این یک سال اخیر به سایر موارد اضافه شده است! و وای به حالتان است اگر در مرحله گزینش یک اداره دولتی یا یک شرکت خصوصی وابسته به دولت بفهمند که شما احیانا به میرحسین موسوی رای داده اید یا سبز بوده اید.
از بحث جامعه فاصله بگیریم برویم سراغ حکومت! اینجا بحث کمی پیچیده می شود! سیاست در کشورهای غربی پیچیدگی های زیادی دارد. نه می توانیم دقیقا بگوییم که حکومت ها و سیاستمدارانشان به مردم حقیقت را می گویند و نه می توانیم بگوییم که دروغ می گویند. آنچه آنها به مردم خود منتقل می کنند دروغ، به معنای مصطلح آن، نیست. اما همه حقیقت هم نیست. بخشی از حقیقت است بگونه ای که هر کس می تواند برداشت خود را داشته باشد و البته برداشت مورد نظر حکومت از احتمال بالاتری برای جلب نظر مردم برخوردار است. شاید بگویید، این فرقی با دروغ ندارد! اما نکته اینجاست که در این کشورهای فضا برای مردمی که حقیقت را می دانند و می خواهند به سایرین منتقل کنند بسته نیست! اگر خبرگزاری بخواهد حقیقت را کامل بیان کند، فضا برای او باز است. و مردم می توانند بین آنچه او می گوید و آنچه حکومت بیان می کند، انتخاب کنند! این مهمترین مزیت موجود در این کشورهاست! کسی قیم مردم نیست! کسی تصمیم نمی گیرد که مردم چه چیزی را بشنوند و چه جیزی را نشوند. همین است که حتی وقتی اسناد نظامی آمریکا در افغانستان توسط یک سایت افشا می شود، کسی نمی تواند آن سایت را محکوم کند! کسی به خاطر افشای اسناد، یا به خطر انداختن امنیت ملی، یا ... مدیران سایت را زندانی نمی کند. کسی حتی آن سایت را فیلتر نمی کند! یا کسی به بهانه منتشر شدن این خبر، اینترنت را به کل قطع نمی کند! نهایت کاری که حکومت آمریکا در چنین وضعیتی می تواند انجام دهد این است که به ماستمالی قضیه بپردازد و بار حقایق را پس و پیش کند و بعد همه چیز را به افکار عمومی واگذار کند تا تصمیم بگیرند.
و دقیقا به همین دلیل است که سیاستمداران آمریکا نمی توانند در مورد سیاست هایشان و یا آمار های اجتماعیشان، مثل آنچه متاسفانه در کشور ما رخ می دهد، دروغ بگویند چون در آنصورت وجود یک سایت خبری کافیست تا برای آنها رسوایی به بار بیاورد و مجبورشان کند تا مدت ها پاسخگو باشند. نهایت کاری که آنها می توانند انجام دهند، مخفی کردن بعضی حقایق و بیان نصفه نیمه واقعیت هاست. که آنهم با وجود سیستم اطلاع رسانی که شبکه های اجتماعی موجود در اینترنت تقریبا دیگر ناکاراست و واقیعت ها آنطور که هستند به گوش مردم می رسند!
و اما در ایران! در کشوری که حکومتش ادعای میراثداری معصومین را دارد! دروغ گفتن بخشی از روش حکومتداری است. آمار به راحتی زیر و رو می شود! کسی رابطه آنچه در زندگی از تورم درک می کند را با آنچه رییس جمهور هر چند وقت یکبار با لبخندی ملیح عرضه می کند نمی فهمد! تناسب آنهمه جوان بیکار و سرگردان در خیابان های شهر با آنچه به عنوان آمار بیکاری ارائه می شود قابل درک نیست! مصاحبه های رییس جمهور در مورد آزادی بیان و آزادی مطبوعات و زندانی سیاسی و غیرذلک در برابر رسانه های غربی که دیگر نور علی نور است. کسی هم به روی خودش نمی آورد اینجا! یا اگر کسی هم بخواهد واعیت را بگوید و اطلاع رسانی کند، و پایش را از چهارچوب و سیاست های اطلاع رسانی حکومتی آنطرف تر بگذارد، ضد امنیت ملی عمل کرده است! در جهت براندازی نظام حرکت کرده است! محارب است! جایی که لفظ "ولایت فقیه" چماقی است که با آن فقط بر سر معترضین می کوبند اما کسی نمی داند ولی فقیه کی قرار است جلوی فساد دولتی و حکومتی و دروغگویی و ... بگیرد. از نظر او تنها سیاستمداران "دشمن"، "مثل سگ" (برای بکار بردن این لفظ مرا عفو کنید، نقل قولی بیش نبود!) دروغ می گویند!
و دروغ که سرچشمه گناهان است..........
19 مهر 89

بخشی از یک سخنرانی

0 نظرات

اول از همه اینکه متوجه شدم که خبرگزاری آینده مجددا شروع به کار کرده و از این بابت بسیار خوشحالم.
دوم اینکه یکی از مطالبی که این خبرگزاری منتشر کرده یکی از سخنرانی های آقای خامنه ای در قبل ار انقلاب است که نکات بسیار جالب توجهی دارد. نکاتی که فکر می کنم خودشان هم اگر مجددا سخنرانیشان را مطالعه بفرمایند خالی از لطف نباشد برایشان! بخشی از آن را در ادامه می آورم:

----------------

...
به امام صادق نمی توان اعتراض كرد كه آقا شما چرا دعوت ابی سلمه خلال را قبول نكردی و حكومت را به دست نگرفتی؟ امام صادق یك سیاستمدار نیست، یك سیاست باز و قمارباز عالم سیاست نیست كه به هر شكل و به هر تقدیری حكومت به دستش آید، مغتنم بشمارد و به روی چشم بگذارد. امام صادق یك رهبر مسلكی است، برای او مسلكش و ایده آلش و هدفش از همه چیز بیشتر قیمت دارد. حتی از حكومتش. همچنانی كه امیرالمومنین جد بزرگوارش و سرحلقه امامت حاضر نشد در شورای 6 نفری عمر دروغ بگوید. یك دروغ می گفت خلافت را به دست می آورد. همچنان كه عثمان هم گفت "به سیره شیخین عمل می كنم" ... اما امیرالمومنین با دروغ نمی خواهد به خلافت برسد. این بر خلاف مبناست. این پا گذاشتن روی اصول پذیرفته شده و شریف مكتب خودش است و این كار را علی (ع)  نمی كند، امام صادق نمی كند. امام صادق حاضر نیست دروغ بگوید ، حاضر نیست ظلم بكند، حاضر نیست بر خلاف حق حرف بزند. حاضر نیست وعده های پوچ و توخالی به مردم بدهد ولی رقبایش بنی عباس حاضرند. لذا برای آنها حكومت در دسترس قرار می گیرد. موقعیت و زمینه را آنها فورا  تصرف می كنند و عایق و حائل و مانعی بزرگ در راه حكومت اهل بیت به وجود می آورند و كار به آنجا می رسد كه می دانید...

---------------

سخنرانی کامل را می توانید در اینجا مطالعه کنید.
فقط سوالی که اینجا برای من باقی می ماند این است که بالاخره حفظ نظام حتی با زیر پا گذاشتن اخلاق اسلامی از اوجب واجبات است یا حفظ اخلاق و ارزش های اسلامی حتی در زیر سلطه یک حکومت طاغوتی


و سوم بخشی از یکی از اشعار قیصر امین پور است که من بسیار دوست دارمش

...
دردهای من، جامه نیستند تا ز تن درآورم
چامه و چکامه نیستند تا به رشته سخن درآورم
نعره نیستند تا زنای جان برآورم
دردهای من نگفتنی، دردهای من نهفتنیست
دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام هایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
...


12 مهر 89

علی -- #1

0 نظرات

پیش شماره: می خواهم در بین پست هایم گاه گاه از علی (ع) بگویم. از سخنانش در نهج البلاغه. از روایات مربوط به زندگیش. کسی که الگوی کامل انسانیت، مسلمانی و حاکمیت اسلامی است.
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
شماره 1 -- روایت زیر برای من بسیار جالب بود اما متاسفانه منبعش را پیدا نکردم. اگر عزیزی از منبع این روایت آگاهی پیدا کرد بنده حقیر را در نا آگاهی باقی نگذارد
علی (ع) به فرماندهی یک سپاه از یارانش از یمن بر می گشت و حله های یمنی مرا داشت که متعلق به بیت المال بود. نه خودش یکی از آن حله ها را پوشید نه به یکی از سپاهیانش اجازه داد در آنها تصرف کند یکی دو منزل نزدیک مکه (آنوقت رسول خدا برای حج به مکه آمده بود) از سپاه جدا شد و برای گزارش زود تر به حضور رسید و سپس برگشت که با همراهانش وارد مکه شوند.
وقتی که به محل سربازان رسید، دید آنها حله ها را در آورده اند و پوشیده اند.علی (ع) بدون هیچ ملاحظه و رودربایستی و مصلحت اندیشی سیاسی، همه را از تن آنها کند و جای اول گذاشت. سربازان ناراحت شدند. وقتی که به حضور رسول خدا رسیدند یکی از چیزهایی که رسول خدا از آنها پرسید این بود که: از رفتار فرمانده تان راضی هستید؟ گفتند: بلی، اما... و قصه ی حله را به عرض رساندند.
این جا بود که رسول خدا(ص) جمله تاریخی را در باره ی علی(ع) فرمود: «او خشن ترین فرد است در ذات خدا»
یعنی علی آنجا که پای امر الهی برسد، از هرگونه مصانعه و ملاحظه کاری به دور است. مصانعه و مصانعه دوستی نوعی ضعف و زبونی است و نقطه مقابل خشونت اصولی است که نوعی شجاعت و قوت است.

12 مهر 89